. تصور شاه از خودش شبیه یک انقلابی «چپول» بود
کلمه «انقلاب» پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ بیش از همه از سوی خود شاه استفاده میشد.
«انقلاب سفید» را یادتان هست؟
محمدرضا شاه خود را رهبر این انقلاب میدانست و میگفت «این انقلاب اگر به این صورت انجام نمیشد در شرایطی نامناسبتر و به قیمتی سنگینتر به وقوع میپیوست.»
او از دهه چهل شمسی در رقابت با نیروهای چپ و یا به دلیل هراس از انقلابهای ضد استعماری سیاستهای تازهای را در پیش گرفت که از طرف حکومت، انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم نام گرفت.
عجیب نبود که این «انقلاب» کپی ناقصی از سیاستهای چپی برای بهبود نابرابری اجتماعی باشد. از جمله این سیاستها، تقسیم زمین میان دهقانان، شریک کردن کارگران در سود کارخانهها و فروختن سهام به آنها، ملی کردن جنگلها و منابع طبیعی، پوشش بیمههای اجتماعی برای همه ایرانیان، و دادن حق رای به زنان بود.
سالها قبل از شاه، حزب توده توانسته بود با تدوین همین سیاستها تحت عنوان «برنامه حزب» در دهه ۲۰، عدالت اجتماعی را به مسالهای کانونی در سیاست ایران تبدیل کند و پایگاهی گسترده برای خودش بسازد.
البته شاه خود را از تودهایها و باقی چپها چپتر میدانست و میگفت: «من از چپگراها چپتر هستم.» (کیهان ۳۰ اردیبهشت ۱۳۵۳)
او در مصاحبهای با انتقاد از سوسیالدموکراسی در سوئد گفت: «انقلاب سفید من… یک شکل جدید و اصیل از سوسیالیسم است.» (مصاحبه با اوریانا فالاچی)
روزنامه اطلاعات ۶ فروردین ۱۳۴۲
او همچنین به سبک رهبران مارکسیستی چون استالین یا مائو، کتابهایی نوشت که خود را در مقام ایدئولوگ اعظم سلطنت قرار میداد.
همزمان با انقلاب سفید، شاه روابط خود را با شوروی و بلوک شرق هم بهبود بخشید.
روابط با شوروی به حدی خوب بود که این کشور از بزرگترین شرکای تجاری ایران و مقصدی عمده برای صادرات غیرنفتی ایران شد. در مقابل شوروی هم به راهاندازی صنایع سنگین و کشیدن خط سراسری گاز در ایران کمک کرد.
نتیجه رابطه خوب ایران و شوروی بیش از ۶۰ کارخانه بزرگ از جمله ذوبآهن اصفهان، ماشینسازی اراک، و نیروگاههای متعدد بود. شاه چندین بار به شوروی سفر کرده و میزبان سران این کشور در ایران بود. روابط خوب ایران با بلوک شرق در برخی موارد موجب خشم آمریکا و متحدان غربیاش میشد.
شاهنشاه و برژنف رهبر اتحاد جماهیر شوروی
البته سوسیالیسم سلطنتی و انقلاب یک نفره شاهنشاهی موفقیت چندانی در از بین بردن نابرابری نداشت.
در این خصوص، احتمالا اگر در آن دوران زندگی میکردید احتیاج به چشم مسلح به شاخصهای اقتصادی نداشتید، چون نابرابری در جامعه حتی نمود جغرافیایی هم داشت. یعنی مقایسه مناطق مرفه تهران با حاشیه جنوبی شهر و یا مناطق روستایی خود نشاندهنده عمق اختلاف بهرهمندی مردم ایران از ثروت ملی کشور بود.
این نابرابری به همراه فساد اقتصادی حاکم بود که اکثریت جامعه را از ثروت محروم کرده و آن را در دست اقلیت جامعه قرار میداد و در نهایت باعث شد بخش بزرگی از ایرانیان به دنبال یک انقلاب واقعی بروند.
۲. شاه کمی اسلامگرا بود
محمدرضا پهلوی باورهای شخصی عمیقی نسبت به اسلام ابراز میکرد.
شاهنشاه آریامهر به روایت خودش نه تنها از کمک امام اول شیعیان و «حضرت ابوالفضل» بهره برده، بلکه ادعا میکرد موفق به دیدار امام زمان هم شده است.
«در کودکی واقعهای که توجه مرا به عالم معنی بیش از پیش جلب نمود، روزی روی داد که با مربی خود در کاخ سلطنتی سعدآباد در کوچهای که با سنگ مفروش بود قدم میزدم. در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملکوتی دیدم که بر گرد عارضش هالهای از نور مانند صورتی که نقاشان غرب از عیسیبن مریم میسازند، نمایان بود. در آن حین به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم رو به رو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بیشتر به طول نینجامید که از نظر ناپدید شد و مرا در بهت و حیرت گذاشت.» (پاسخ به تاریخ، ص ۴۴)
رابطه او با اسلام تنها یک عقیده شخصی، یا تظاهر مذهبی برای عوامفریبی نبود، بلکه او در مراسم سلام نوروزی سال ۱۳۴۲ تاکید کرد «هیچ مذهبی مترقیتر از اسلام نیست و هیچ جامعهای بدون دین قوام ندارد.»
محمدرضا شاه تاکید داشت: «همیشه گفتهام و باز هم تکرار میکنم که پیشرفت واقعی هر کشور مستلزم توجه به اصول معنوی است و هر قدر هم که دنیا در زمینه مادیات ترقی کند بدون معنویت این ترقی ارزشی ندارد.» (در سلام عید غدیر، ۲ خرداد ۱۳۴۱)
همچنین:
«ما احکام اسلام را راهنمای عقیده و فکر و عمل خود قرار دادهایم و خوشبختانه نتیجه و ثمره این رویه را به خوبی مشاهده میکنیم. شک نیست که در آینده نیز همواره راهنمای ما همین تعالیم خواهد بود، زیرا تردید نداریم که بهترین جوابگوی روحی و حتی مادی دنیای امروزه همانا تعالیم عالیه اسلامی است.» (در سلام عید مبعث، ۲۰ آبان ۱۳۴۵)
در نتیجه همین اعتقادات مذهبی بود که شاهنشاه به زیارت حرمهای مقدس شیعیان رفته و دستور تخریب مرکز بهاییان در تهران را صادر کرد.
«در زمان سلطنت من، آستان قدس رضوی و مرقد حضرت رضا به اوج عظمت و اعتلا رسید و در شمار مهمترین بنیادهای مذهبی جهان اسلام قرار گرفت. نوسازی آستان قدس رضوی مرهون نذور و وجوهی بود که شیعیان، از جمله خود من، به این بنیاد تقدیم میداشتند.» (پاسخ به تاریخ، ص ۴۳)
تخریب مرکز بهاییان در تهران، اردیبهشت ۱۳۳۴
سلطنت پهلوی نقش مهمی در تحکیم ریشههای فکری جریانهایی داشت که میخواستند مساله مواجهه با غرب را از طریق خوانشهای جدید از اسلام و پیوند آن با هویت «اصیل» ایرانی پاسخ بدهند.
احمد فردید، که امروز از اندیشمندان مورد علاقه اصولگرایان است، پای ثابت تبلیغات ایدئولوژیک حزب رستاخیز بود.
حسین نصر، نوه شیخ فضلالله نوری و اسلامشناس تحصیلکرده آمریکا، مسئول دفتر ویژه فرح دیبا بود و با حمایت حکومت، حلقهای از اندیشمندان دینی را میگرداند که از جمله هانری کربن و مرتضی مطهری را در برمیگرفت.
نصر کسی بود که روی یک نظریه «سلطنت اسلامی» کار میکرد.
البته با همه آنچه گفته شد، نمیشود تفکرات محمدرضا شاه را به «اسلامگرایی» تقلیل داد. چرا که از سویی خود او باورهایی مغشوش و متناقض ابراز میکرد، و از سوی دیگر اسلامگرایی یک مکتب سرراست با تعریف مشخص نیست و طیف وسیعی از جریانهای سیاسی را شامل میشود.
۳. شاه دیکتاتوری بود که خود را برگزیده خدا میدانست
شاهنشاه تصور میکرد ماموریتی الهی دارد و بر همین اساس در پناه الطاف ماورالطبیعه است. جان به در بردن از ترورها و پیروزشدنش در درگیریهای سیاسی با مخالفان داخلی و خارجی چنین تصوری برای او ایجاد کرده بود.
به گفته سازمان سیا، شاهنشاه «خود را پیشوایی با ماموریت مقدس و الهی میپنداشت، ماموریت هدایت کردن کشورش از سالهای رکود به قدرتی عظیم تحت حمایت یک دستگاه نظامی بزرگ.» (میلانی، ۲۰۱۱، ص ۲۷۲)
یا:
«خداوند سرنوشت هرکس را معلوم کردهاست، من فکر میکنم مشیّت الهی برای من تکالیف و مأموریتی را معین کردهاست که باید بهدست من در راهِ تأمین سعادت ملتم اجرا گردد، هیچ عاملی نمیتواند این مشیت را متوقف سازد.» (در سلامِ عید غدیر، ۲ اردیبهشت ۱۳۴۴)
علم در یادداشتهای شخصیاش به تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۴۹از شاه نقل میکند که:
«میفرمودند، امتحان کردهام، هر کس با من درافتاده است، از بین رفت. چه داخلی، چه خارجی. مثال برادران کندی را در آمریکا میزند -کندی رئیس جمهور بود و دو برادر سناتور داشت و هر سه با شاهنشاه بد بودند. جان کندی رئیس جمهور کشته شد. رابرد -سناتور- کشته شد و آخرین آنها ادوارد افتضاح عجیبی سر کشته شدن یک دختر درآورد و رو به زوال است. ناصر -رئیس جمهور مصر- از بین رفت. خروشچف نخستوزیر شوروی با شاهنشاه خوب نبود، از بین رفت. در داخله هم هر که با شاه درافتاده است، ورافتاده است.» (یادداشتهای علم، جلد ۲، ص ۲۰۰-۲۰۱)
این توهم شاه در مورد خودش شامل تصوری از حمایت بیچون و چرای مردم ایران از او و پیشرفت سریع کشور هم بود. برای همین در پاسخ به پرسش خبرنگار گاردین که بر چه اساسی پیشبینی میکنید که ایران در طولِ زندگی یک نسل یکی از پنج کشورِ پیشرفتهٔ جهان خواهد شد؟ گفت:
«انرژی، پیشتکارِ ملّت و پیشوایی ما. البته شمار اندکی هستند که اعتراض میکنند. حالا تصور کنید که ایرانیان، اگر ایرانی باشند، پس از آن همه کاری که برای کشور انجام دادهایم علیه رهبرشان بپاخیزند! این است پیشوایی حقیقی که ما در کشورِ خود داریم. همه با دل و جان پشتِ سرِ پادشاهِ خود قرار دارند.» (مصاحبه با گاردین، ۱۹ ژانویه ۱۹۷۴)
شاید به همین دلیل زیاد تحمل مخالفت سیاسی با برنامهها و حکومت خود را نداشت. این امر در سانسور شدید مطبوعات و کیش شخصیت و چاپلوسی فراگیر در زمان محمدرضا پهلوی قابل ردیابی است.
شاه شخصا و به طور مرتب در جزئیات مطالب منتشر شده دخالت میکرد و تذکر میداد. برای مثال اسدالله علم در ۲۵ فروردین ۱۳۵۴ از خشم شاه از یادداشت منتشر شده در ایران و دستور وی برای اصلاح آن خبر داده است. شاه از علم میخواهد به مطبوعات که در حال گمانهزنی در مورد حزب تازه تاسیس رستاخیز و ساختار قدرت در ایران بودند تفهیم کند که قدرت اجرایی کشور در انحصار او است.
«فرمودند همین حالا که مرخص شدی به روزنامه کیهان به مصباحزاده تلفن کن که مردکه این حرفها چیست که مینویسی؟ راجع به حزب هر کس هر غلطی میکند، مینویسند. منجمله یکی پرسیده چرا در اساسنامه حزب تکلیف تعیین دولت روشن نشده؟ شما هم چاپ کردهاید. به آنها تفهیم کن که تکلیف تعیین دولت و عزل و نصب وزرا با شخص پادشاه است و شاه ریاست فائقه قوه مجریه را دارد، دیگر اینها فضولی است. روزنامه از خودش توضیح بدهد.» (یادداشتهای علم، جلد پنج، ص ۴۳)
با تبعیت رسانهها از نظرات شخص اول مملکت، چنین تبلیغاتی در مطبوعات آن دوران فراوان بود:
شاید بهترین نمونه برای بیان سیاست داخلی محمدرضا شاه و دیکتاتوری او تشکیل حزب رستاخیز باشد.
شاه پیشتر و در موارد مختلفی به وجود دموکراسی و نظام چندحزبی در ایران اشاره کرده بود و آن را نشانه عدم دیکتاتوری میدانست. حتی در کتاب «ماموریت برای وطنم»، شاه تاکید میکند که «برنامه تحولات و تکامل سیاسی باید با برنامه توسعه اقتصادی همآهنگ باشد و در غیر اینصورت ملتها دچار دشواریهای خطرناک خواهند گشت.» (ماموریت برای وطنم، صفحه ۱۱۸)
با وجود این موارد در اسفند ۱۳۵۳ شاه ایران ناگهان دستور تشکیل یک حزب فراگیر و انحلال احزاب وابسته موجود را داد.
«کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی باصطلاح خودمان: «تودهای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات:بیوطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کردهاست.»
حزب رستاخیز بر اساس ایده «حزب فقط رستاخیز» شروع به انحصار درآوردن کلیه فعالیتهای سیاسی و حتی صنفی کرد. اما تمام امکانات کشور در خدمت این حزب هم کافی نبود تا آنرا از انحلال چند ماه پیش از انقلاب در امان نگه دارد.
او مثل باقی دیکتاتورها به تفنگبازی و امنیتیکاری علاقه ویژهای داشت.
مثل پدرش تحکیم قدرتش را مدیون کودتای نظامی بود.
یک دهم پول مملکت را صرف هزینههای نظامی میکرد و به اسم امنیت کشور سازمانی مخوف به اسم ساواک راه انداخته بود که شرح شکنجههایش حکومت را در جهان بدنام کرده بود.
نه فقط آزادی تشکیلات سیاسی و سازمانهای صنفی وجود نداشت، که مثل باقی دیکتاتوریها فرهنگ و هنر هم گرفتار سانسور بود و امنیتیها چهرههای فرهنگی و روشنفکری بسیاری را به زندان میانداختند [۱]. برای نمونه برخورد شاه با فیلم دایره مینای داریوش مهرجویی را بخوانید: محمدرضا پهلوی دستور داد «سازنده دایره مینا را پیدا کنید تا محاکمه شود»
سرکوب شاهنشاهی البته تنها به هنرمندان و روشنفکران محدود نمیشد. حتی ورزشکاران هم به دلایل مختلف مورد بازداشت قرار میگرفتند. مثلا پرویز قلیچخانی و مهدی لواسانی به دلیل مطالعه کتابهای چپ بازداشت شدند و وادار به اعتراف تلویزیونی شدند. قلیچخانی به گفته خود پیش از این بازداشت هم مورد بازخواست قرار گرفته بود:
«وقتی تیم ایران اول شد. اعضای تیم به اصطلاح شرفیاب گردیدند و در این شرف به باد دهی، کلیه سرپرستان و مربیان و اعضای تیم تا کمر خم شده و بر دستان شاه بوسه زدند ولی من [و یک نفر دیگر هم] از انجام این کار خودداری کردم و به همین دلیل از سوی تیمسار خسروانی و هاشمی نژاد مورد بازخواست قرار گرفتم.»
به علاوه، شاهنشاه اجازه فعالیت سیاسی به دانشجویان منتقد خود نمیداد.
۴. شاه پول ایران را خرج «عربها» میکرد
«کوشش همه ما باید این باشد که نه تنها مملکت ما بر طبق اصول عالیه اخلاقی و معنوی دین مبین اسلام اداره شود، بلکه انشاءالله در دنیا یک جامعه حقیقی اسلامی به وجود آید و دول و ملل مسلمان صرف نظر از مقتضیات خاص جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی خود به صورت اتحادیهای در تحت لوای اصول اسلامی در آیند که وظیفه آن تقویت بنیاد صلح و حسن تفاهم بینالمللی و پیشرفت جامعه بشری به سوی اصول عالی معنوی باشد.» (در سلام عید مبعث، ۱۲ دی ۱۳۴۰)
تعجب نکنید، اینها سخنان شاهنشاه آریامهر است در سال ۱۳۴۰. شاهنشاه از اولین افرادی بود که یک چارچوب اسلامی برای همکاری در منطقه را پیشنهاد کرد (مصاحبه شاه با محمد حسنین هیکل). توجیه وی برای این موضوع تغییر شرایط منطقه و بهبود روابطش با دشمنان اسرائیل از جمله مصر بود. البته او بسیار پیشتر هم به همکاری دولتهای اسلامی نظر داشت.
در جریان جنگ یوم کیپور میان اعراب و اسرائیل، شاه همزمان که روابط استراتژیک خود را با اسرائیل حفظ میکرد به کشورهای عربی هم کمکهای مالی و نظامی میکرد. به طور مشخص مصر، سوریه و عربستان از کمکهای ایران بهره میبردند.
این کمکها جدا از حمایت شاه از شیعیان لبنان و کمکهای مالی به آنها بود.
روزنامه اطلاعات ۷ فروردین ۱۳۵۷
شاه در جریان جنگ یوم کیپور به مصر نفت میفرستاد و برای عربستان هواپیما و خلبان ارسال میکرد تا در پشتیبانی جنگی شرکت کنند. این هواپیماها نیروهای و تجهیزات را از عربستان به سوریه برده و مجروحان سوری را برای مداوا به ایران منتقل میکردند. محمدرضا پهلوی همزمان آسمان ایران را به روی شوروی گشود تا بتواند محمولههای تجهیزات نظامی برای عراق ارسال کند.
شاه به طور مشخص در مصاحبه با روزنامه کویتی السیاسه در تاریخ ۵ آذر ۱۳۵۲ گفت: «نظر ما این بود که اسرائیل باید از سرزمینهای عربی خارج شود و آن کشور ملزم است که به قطعنامه ۱۹۶۷ شورای امنیت گردن نهد، زیرا ما مخالف هرگونه اشغال از طریق توسل به زور هستیم. ما با باقی ماندن سرزمینهای مقدس اسلامی در دست مردمان غیر مسلمان مخالف هستیم.»
اسدلله علم در تاریخ ۱۴ خرداد ۵۳ در یادداشتهایش ذکر کرده که شاه به او گفته هواپیماهای اف۵ را به صورت مجانی به اردن داده خواهد شد. در «نامه ملک حسین را به من مرحمت فرمودند که تقاضای هواپیماهای اف ۵ کرده بود. همان حرفی که دیروز سفیر آمریکا به من میزد. فرمودند، به هر صورت به او خواهیم داد. چه معنی دارد هواپیمایی که جای دیگر نمی توانیم بفروشیم، حالا پولش را از بیچاره ملک حسن بگیریم؟» (یادداشتهای علم، جلد چهار، ص ۱۰۱).
ایران در همان سالها همزمان به مخالفان کرد دولت عراق کمک نظامی میکرد. البته در جریان قرارداد الجزایر شاه بر سر کردها معامله کرده و در ازای پذیرفتن خواستههایش در مورد خط مرزی، پشت مبارزان کرد در شمال عراق را خالی کرده به آنها پیشنهاد داد به ایران پناهنده شوند. این مانور سیاسی به شکست نیروهای کرد در مبارزه با دولت عراق منجر شد.
مداخله شاه در امور کشورهای عرب همسایه فراتر از این بود. در جریان شورش ظفار شاه با این تصور که اگر با چریکهای چپگرا در عمان نجنگند فردا باید در تهران با آنها بجنگد، نیروهای نظامی ایران را به عمان فرستاد تا در کنار نظامیان انگلیسی و عمانی شورشیان را سرکوب کنند.
این نمونهها نشان میدهند که محمدرضا شاه به طور سیستماتیک منابع مالی و انسانی ایران را خرج «عربها» میکرد.
۵. شاه ضد دموکراسی غربی بود
شاه با وجود تمام مواردی که گوشههایی از آنها را اینجا مرور کردیم سخت اعتقاد داشت دشمنان خارجی با توطئهای جهانی که حاصل اتحاد کمونیسم و سرمایهداری بود او را زمین زدند. او خود را قربانی جنگ تبلیغاتی رسانهها میدانست و باور نمیکرد که مردم ایران ممکن است از او به دلیل کارهایش ناراضی باشند.
«هفت سال تمام، علیه ناسیونالیسم ایران و علیه خود من، با انتشار ۳۴۰ نشریه و رسانه، تبلیغ بسیار وسیعی در سطح جهانی صورت گرفت؛ و این عظیمترین جنگ تبلیغاتی بود که بعد از جنگ دوم جهانی همه شاهد آن بودهاند. همه مراکز خبری چپ و راست، علیه من و کشورم بسیج شدند. این پیوند جهان سرمایهداری و جهان کمونیست، مسلماً از پدیدههای جالب عصر ماست.» (مصاحبه با مجله «اکتبر» در مصر ۱۹۸۰)
او، که با توافق قدرتهای جهانی جانشین پدرش شده و با کودتایی انگلیسی-آمریکایی قدرتش را تحکیم کرده بود، به ویژه مشکوک بود که سرنوشت حکومتش در کنفرانس گوادلوپ و به دست قدرتهای غربی تعیین شده بود (و نه اینکه آن کنفرانس واکنشی به سقوط ناگزیر سلطنت بود).
به طور ویژه محمدرضا شاه، و پس از او سلطنتطلبها، نفرت خاصی را نسبت به جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا ابراز کردهاند. کارتر پیش از انقلاب مواضعی درباره ضرورت پایبندی به موازین حقوق بشر در ایران گرفته بود.
البته انتقاد از غرب تنها به کارتر و به مقطع انقلاب خلاصه نمیشود.
شاه در مصاحبه با فالاچی، همزمان که ایران را دموکراتیکتر از غرب دانست، در انتقاد از آزادی احزاب گفت:
«من دموکراسی آن شکل را نمیخواهم. من هیچ بخشی از آن را نمیخواهم، همهاش مال خودتان… خواهید دید که ظرف چند سال کار دموکراسی شگفتانگیز شما به کجا میرسد».
او میگفت ایران تنها باید «کیفیتهای مثبت» غرب را بگیرد و آنها را با «اخلاقیات ایرانی» تطبیق دهد.
محمدرضا شاه به غربیها هشدار میداد که اگر «جامعهتان به همین شکل ولنگار و بی انضباط ادامه پیدا کند، نابود میشوید. شما به اندازه کافی کار نمیکنید و میخواهید برای کار اندک پول گزاف بگیرید. این قابل تداوم نیست.» (مصاحبه با بیبیسی) او میگفت «چشمآبیها باید از خواب بیدار شوند.»
آریامهر همچنین از آمریکایی شدن دانشگاهها نگران بود. مثلا به هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه پهلوی شیراز میگوید به «آمریکاییبازی» در دانشگاه خاتمه دهد: «در پایان شرفیابی به من گفت که کمی در دانشگاه پهلوی در آمریکاییبازی افراط میکنند شما باید به این آمریکاییبازی خاتمه بدهی و بعد از یک آن تامل گفتند که من یک دانشگاه ایرانی میخواهم.»
شاید نگاه شاه به دموکراسی و غرب را بتوان در این گفتهاش خلاصه کرد:
«غرب غرق در انحطاط و تباهی است. چیزی ندارد که ما از آنجا بیاموزیم. آنها میخواهند اندیشههای منحط خودشان را که دموکراسی مینامند احیا کنند… ما نمیتوانیم بپذیریم.» (محمد حسنین هیکل، ایران: روایتی که ناگفته مانند، ترجمه حمید احمدی، انتشارات الهام، چاپ سوم، تهران، ۱۳۶۳، ص ۱۷۸) (نقل شده در لیلاز، موج دوم تجدد آمرانه در ایران، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۲، ص ۴۹۱)
۶. شاه زنان را کمعقلتر از مردان میدانست
شاه برای اولین بار در تاریخ ایران همسر خود را به عنوان جانشین سلطنت تا زمان بزرگشدن ولیعهد انتخاب کرد. اما آریامهر همزمان زنان را کمعقلتر از مردان میدانست.
بدگمانی شاه به زنان البته بیش از این مورد است. شاهنشاه مانند یک مرد سنتی ایرانی زنان را در جایگاهی پایینتر از مردها تصور میکرد. برای مثال به مصاحبه شاهنشاه با اوریانا فالاچی نگاه کنید که در پیش از انقلاب دچار سانسور بود.
شاه: در زندگی یک مرد زنها به حساب میآیند اگر زیبا و برازنده باشند و بدانند چطور زنانه رفتار کنند … مثلا این داستان آزادی زنان چیست؟ طرفداران حقوق زن حقیقتا چه میخواهند؟ شما چه میخواهید؟ برابری؟ خودتان بگویید. من نمیخواهم بیادب باشم، ولی شما ممکن است از نظر قانون برابر باشید، ولی نه در قابلیت، مرا ببخشید برای گفتنش.
فالاچی: ما {در قابلیتها برابر} نیستیم؟
شاه: نه. شما هرگز یک میکل آنژ یا باخ تولید نکردهاید. شما حتی یک آشپز مهم نیافریدهاید. و حرف نبودن فرصتها را نزنید، حتما شوخی می کنید؟ آیا شما فرصتش را نداشتید که حتی یک آشپز قابل به تاریخ بدهید؟ شما هیچ چیز با ارزشی تولید نکردهاید، هیچ چیز! خودتان بگویید، چند زن قادر به حکومت در طی مصاحبههایی نظیر این، ملاقات کردهاید؟
فالاچی: حداقل دو اعلیحضرت، گلدا مایر و ایندیرا گاندی.
شاه: همم … تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که آن زنها در قدرت، خیلی سختگیرتر از مردان هستند. خیلی بیرحمتر. خیلی به خون تشنهترند. من از واقعیتها صحبت میکنم، نه از عقاید. شما قسیالقلب هستید وقتی که حکومت میکنید. (مصاحبه با تاریخ)
۷. ایران در آستانه دروازههای تمدن بزرگ نبود
نه تنها ایران در آستانه جهشی بزرگ نبود بلکه شدت خرابی امور، اسدالله علم، وزیر دربار و دوست صمیمی شاه را نگران از انقلابی ناگزیر در ایران کرده بود. وی در سوم بهمن ۱۳۵۴ از دیدارش با عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه، وزیر کار و دبیر بنیاد فرح مینویسد:
«دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن میگفت که بینهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاْ باید به انقلاب بیانجامد. اول بودجه امسال را با بیست و پنج ملیارد کسری بستهاند. ثانیا آن قدر پول هدر دادهاند، چه در پروژههای بیثمر، چه در خریدهای بیثمر، از جمله ۴۰۰۰ کامیون که نه راننده و نه راه برای آن موجود است، چه در خرید گندم و مواد غذایی، چه در خرید شکر که واقعا انسان شاخ درمیآورد و از همه بامزهتر این که میگفت، من که رئیس سازمان برنامه هستم، از اغلب این مخارج تا پس از تهیه آنها هیچگونه خبری نداشتهام. قرضهای به دولتهای خارجی که خود فصلی علیحده است و رقمی است در حدود دو میلیارد دلار.» (یادداشتهای علم، جلد پنجم، ص ۴۰)
یکی از علل خرابی امور این بود که برای شاه ایران تعهد به پیشوایی خودش بیش از تخصص افراد مهم بود. در حقیقت شاهنشاه از متخصصان بیزار بود.
شاه معمولا بدون توجه به نظریات کارشناسان و متخصصان، خودسرانه در جزئیات برنامهها دخالت میکرد. اسدالله علم در خاطرات خود نوشته است: «شاهنشاه همیشه میفرمایند باید به متخصصان بگویند مطالعات خودشان را بکنند، وقتی نظر دادند باید درست خلاف آن عمل کنید مخصوصا در امور اقتصادی!» (یادداشتهای علم، ۱۹ اردبیهشت ۱۳۵۳).
محمدرضا شاه ایران در آن زمان و سلطنتطلبان امروز به پیشرفتهای اقتصادی ایران مخصوصا بعد از سال ۱۳۴۲ و برنامههای توسعه سوم، چهارم و پنجم افتخار میکنند. متولی اصلی برنامههای توسعه در ایران سازمان برنامه بود. ابوالحسن ابتهاج را پایهگذار اصلی برنامهریزی توسعه در ایران میدانند. او معتقد بود درآمدهای نفتی ایران تنها باید خرج برنامههای توسعه و سرمایهگذاری برای پیشرفت اقتصادی جامعه شود. بیجهت نیست که ابتهاج در سال ۱۳۳۷ استعفا داد و حتی در سال ۱۳۴۰ هفت ماه به زندان افتاد.
شاه علاقه داشت بخش بزرگی از درآمد نفت را که به ویژه در دهه ۵۰ با افزایش قیمت جهانی رشد زیادی پیدا کرده بود خرج هزینههای نظامی کند. در سالهای آخر حکومت شاه، در حالی که با هیچ کشور همسایههای مشکلی جدی وجود نداشت، هزینههای نظامی ایران بیش از ده درصد تولید ناخالص ملی رسید (علم جلد یک ص ۸۴). این درصد چیزی نزدیک به نسبت هزینه امروز عربستان سعودی در بودجه نظامیاش است. این در حالی بود که تقریبا نصف کشور بیسواد و از دسترسی به امکانات اولیه زندگی محروم بودند.
آمار باسوادی در ایران، منبع: مقاومتینیوز
لابد شما هم روایتهایی از ثبات قیمت در زمان شاه شنیدهاید. مساله رشد اقتصادی حدود ۱۰ درصدی در زمان حاکمیت اعلیحضرت و تورم نسبتا پایین اقتصادی یک واقعیت آماری است. البته این تورم همیشه هم پایین نبوده است. اگر به آمارهای بانک جهانی نگاه کنیم دهه پنجاه و با سرازیر شدن درآمدهای نفتی اقتصاد ایران دچار تورم شده و شکایت از گرانی امری روزمره شد.
مواجهه حکومت با این گرانیها از طریق بگیر و ببند بازرگانان هم در نهایت به جایی نرسید.
واقعیت دیگر اقتصادی این است که ایران همزمان یکی از بدترین وضعیتها در توزیع درآمدها را داشت. به طور ساده این که ثروت زیادی که به مدد رشد اقتصادی بدست میآمد بسیار ناعادلانه میان مردم ایران تقسیم میشد.
یک دلیل روشن برای این ادعا شاخص جینی در ایران است که نشاندهنده نابرابری اقتصادی است. بر اساس گزارش سازمان جهانی کار، این شاخص در اواخر دهه ۴۰ شمسی یکی از بالاترینها در جهان (بیش از تمام کشورهای آسیای شرقی و اروپا) بوده است.
منبع: صالحی اصفهانی، انقلاب و بازتوزیع در ایران
محمد باهری، معاون فرهنگی وزارت دربار، دبیر کل حزب رستاخیز و وزیر دادگستری، در مصاحبهای که بعد از انقلاب انجام داده تصویری از آریامهر ارائه میکند که درعین همدلی با شاه ایراد مهم حکومت او را بیان میکند:
«شاه یک مردی بود که به ظواهر امر اهمیت میداد، به عمق مطالب توجه نداشت. خیلی دلش را خوش میکرد به ظواهر… همیشه دلش میخواست عمارات خیلی عظیم، دانشگاهها تعدادش زیاد، ولی به هیچ وجه فکر نمیکرد این دانشگاههایی که میسازند آیا معلم به قدر کافی دارند یا نه. این عمارات عظیمی که میسازند آیا اینها از نظر سوسیولوژیک و از نظر شهرسازی آیا صحیح هستند یا مقید هستند یا مفید نیستند… هر چیزی را در اشل بزرگ و در کمیت زیاد میخواست بدون این که توجه بکند این مسأله در اشل بزرگ و در کمیت وسیع آیا صحیح است، درست است یا درست نیست.» (تاریخ شفاهی ایران)
همین ظاهربینی آریامهر وضعیت کشور را در اواخر حکومتش به حالتی درآورده بود به گفته عبدالمجید مجیدی، نهادهای کشور ناکارآمد شده بودند:
«گرفتاری ما این بود که … مجلس یک مجلس واقعیای که طبق قانون اساسی عمل بکند نبود. دادگستریمان یک دادگستریای که آنطور که با اصطلاح قانون اساسی مستقلاْ و با قدرت عمل بکند نبود. دولتمان که قوه مجریه بود آنطوری که باید و شاید قدرت اجرائی نداشت.» (تاریخ شفاهی ایران)
و در آخر
پس از چهار دهه تبلیغات رسمی که خواسته از شاه دیو بسازد، حالا تبلیغاتی دیگر بالا گرفته که میخواهد او را فرشته کند.
چنین سادهسازیهایی کمکی به فهم نقش شاه در تاریخ معاصر ایران نمیکند و واقعیت را به پای سیاستبازی هیجانی قربانی میکند.
افراد حتی با نیتهای خوب، چهرههای معصوم، لباسهای شیک، و نطقهای تاثیرگذار فاجعه میآفرینند. تضمینی برای درستکاری و مسئولیتپذیری هیچ سیاستمداری وجود ندارد مگر آنکه کسانی که از تصمیمات او متاثر میشوند بتوانند بر وی نظارت و در صورت لزوم برکنارش کنند.
بررسی انتقادی و چندجانبه گذشته برای ساخت آیندهای بهتر و متفاوت ضروری است.
برخی افراد در فرار از دشواریهای وضع کنونی و از آنجاکه چشماندازی روشن در آینده نمیبینند، از گذشته جهانی آرمانی، باشکوه و از دست رفته میسازند. خود را سرزنش میکنیم که چرا به آنچه داشتیم قانع نبودیم و لیاقتی بهتر از داشته امروزمان نداریم. اما اگر گذشتهای وجود داشت که به کمال رسیده بود، دیگر چیزی در تاریخ تغییر نمیکرد و همه چیز در همان لحظه طلایی منجمد میشد.
هیچ دوران طلایی گذشتهای وجود ندارد که بخواهیم به آن بازگردیم.
آینده را باید از زندان گذشته آزاد کنیم.
پانویس:
۱. برخی از چهرههای فرهنگی برجستهای که در دوران محمدرضا شاه گرفتار زندان، سرکوب و سانسور شدند: احمد شاملو شاعر، امیرمختار کریمپور شیرازی شاعر، خسرو گلسرخی شاعر، عاطفه گرگین شاعر، داریوش اقبالی خواننده، فریدون فروغی خواننده، غلامحسین ساعدی نمایشنامهنویس، کرامتالله دانشیان شاعر، محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) نویسنده و مترجم، محمود دولتآبادی نویسنده، مهدی اخوان ثالث شاعر، نادر ابراهیمی نویسنده، هوشنگ گلشیری نویسنده، سیاوش کسرایی شاعر، احمد محمود نویسنده، علی اشرف درویشیان نویسنده، نجف دریابندری مترجم، اسفندیار منفردزاده آهنگساز، شهیار قنبری ترانهسرا، سعید سلطانپور شاعر نمایشنامهنویس و کارگردان، عبدالحسین نوشین نمایشنامهنویس و کارگردان، مرتضی کیوان شاعر، رضا براهنی نویسنده و شاعر، اسماعیل شاهرودی شاعر، شهرنوش پارسیپور نویسنده، فریده لاشایی نقاش، نعمت آزرم (م. آزرم) شاعر، جعفر کوشآبادی شاعرِ، رضا علامهزاده کارگردان، شاهرخ مسکوب پژوهشگر و نویسنده، نصرالله کسرائیان عکاس، فرج سرکوهی منتقد و روزنامهنگار، ابراهیم یونسی مترجم و بسیاری دیگر از اهل فرهنگ در ایران به زندان افتادند و آثارشان دچار سانسور شد.
فیلمهایی همچون دایره مینا ساخته داریوش مهرجویی، فیلم گوزنها ساخته مسعود کیمیایی، آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی، فیلم جنوب شهر ساخته فرخ غفاری، سایههای بلند باد ساخته بهمن فرمانآرا، اون شب که بارون اومد و قلعه اثر کامران شیردل، و آثاری دیگر دچار سانسور و یا توقیف میشوند.
برای آشنا شدن با سانسور آریامهری نگاهی به آییننامه نظارت بر نمایش فیلم و اسلاید مصوب هیئت وزیران ۳ مرداد ۱۳۴۵ بیاندازیم:
ماده۳- نمایش تمام یا قسمتی از هر فیلم که متضمن نکات مشروح در زیر باشد در سراسر کشور ممنوع است:
- اهانت به اصل توحید پروردگار و ادیان و کتب آسمانی و پیغمبران و مقدسان و ائمه اطهار.
- اهانت به دین اسلام و کیش شیعه اثنی عشری و مقدسان و مقدسات آن.
- هتک حرمت و اهانت به مذهب و معتقدات اقلیتهای مذهبی ایران.
- اسائه ادب به مقام شامخ سلطنت و خاندان جلیل سلطنتی.
- تشویق و تحریک هرگونه عصیان و بلوا علیه رژیم سلطنت مشروطه و دولت.
- اهانت به مقامات دولتی اعم از کشوری و لشکری.
- اهانت به کشورهایی که که با کشور ایران روابط دوستانه دارند یا توهین نسبت به مفاخر تاریخی و ملی آنها تا آن حد که موجب کدورت و رنجش در آن کشورها شود.
- تبلیغ برای هرگونه مرام و مسلکی که به موجب قوانین و مقررات کشور ایران غیرقانونی شناخته شده باشد.
- صحنههایی که حاکی از سوء قصد علیه رئیس و اعضای یک دولت بوده و قصد تحریک در آن آشکار باشد.
- صحنههایی که حاکی از شورش علیه نیروهای انتظامی و امنیتی و دفاعی باشد و پیروزی علیه اخلالگران شود.
- به طور کلی صحنههایی که مخالف و متضاد با مقدسات و مفاخر تاریخی و ملی ایران است و در آن به مقام و مسئولیت کشور ایران چه در گذشته و چه در حال در میان ملل جهان لطمه و خدشه ای وارد میسازد.
- تشویق اعمال رذیله و غیرانسانی از قبیل خیانت، جنایت، جاسوسی، زنا، همجنسدوستی، دزدی، ارتشاء و تجاوز به حقوق غیر به آن شکل که فاقد اخذ نتیجه مثبت و انسانی باشد یا نتیجهای از آن عاید شود که به طور ضمنی دال بر برائت و موجه ساختن ارتکاب اعمال ناشایست و غیرانسانی باشد.
- رجحان و توفق بد بر خوب، ناشایست بر شایسته، غیرانسانی بر انسانی، رذالت بر فضیلت، و تقوی به هر شکل و بیان یاعم از اینکه صریح باشد یا ضمنی و در لفافه.
نظرات شما عزیزان: